اشعار زیبای فروغ فرخزاد


دشت بی تاب شبنم آلوده

چه کسی را بخویش می خواند؟

سبزه ها، لحظه ای خموش، خموش

آنکه یار منست می داند!


اشعار زیبای فروغ فرخزاد


آسمان می دود ز خویش برون

دیگر او در جهان نمی گنجد

آه، گوئی که اینهمه «آبی»

در دل آسمان نمی گنجد


اشعار زیبای فروغ فرخزاد


در بهار او ز یاد خواهد برد

سردی و ظلمت زمستان را

می نهد روی گیسوانم باز

تاج گلپونه های سوزان را


اشعار زیبای فروغ فرخزاد


ای بهار، ای بهار افسونگر

من سراپا خیال او شده ام

در جنون تو رفته ام از خویش

شعر و فریاد و آرزو شده ام


اشعار زیبای فروغ فرخزاد


می خزم همچو مار تبداری

بر علفهای خیس تازهء سرد

آه با این خروش و این طغیان

دل گمراه من چه خواهد کرد؟

اشعار فروغ فرخزاد

اشعار زیبای فروغ فرخزاد